سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 9:50 صبح دوشنبه 95/6/8

سال 1370 برای دوره ارشد راهی دیار کرمان شدم. نه ماهی از استخدامم در شرکت ماشین سازی اراک میگذشت و شش ماهی بود رسمی قطعی شده بودم و راستش حقوق خوبی هم میگرفتم،  اما این هوس درس خواندن دست از سرم برنمیداشت،  لاجرم دل به دریا زدم و تقاضای شش ماه مرخصی بدون حقوق را به دفتر معاون طرح و برنامه آقای احسنی زاده دادم و با اتوبوس به اصفهان و از آنجا با پرداخت 160 تومان به کرمان رفتم و نبود خوابگاه و مشکلات در ابتدا مقداری اذیت کرد اما با راه اندازی خوابگاه جدید یعنی خوابگاه پنج و اختصاص طبقه چهارم به دانشجویان کارشناسی  ارشد و هم اتاقی با استاد رامتین گلبانگ روزگار روی خوشش را به ما نشان داد. البته دوستان دیگر دکتر صافی و دکتر افشین و دکتر شجاع از نعمات خداوند بودند. اصلا باورم نمیشد این همه آدم با صفا در کنارم باشند، راستش روی زمین بند نبودم و عجیب دوره ای بود این دوره ارشد. حمید یا همان دکتر افشین متاهل زن و زندگی را رها کرده بود و برای ادامه تحصیل غم غربت و دوری را به جان خریده بود و در حل مسائل سخت آنالیز ریاضی  غوغا بود. روزی سی و پنج نخ سیگار مگنا  بسته ای چهل تومان می‌کشید  و باید یکسره چای میخورد. دو فلاسک داشت یکی آب و دیگری چایی و هر وقت برای خودش چای میریخت  آنقدر معرفت داشت که مرا بی نصیب نگذارد،  کمتر اهل کلاس  رفتن بود و بیشتر به مطالعه فردی اعتقاد داشت و اصلا دوره کارشناسی را بدین شیوه طی کرده بود. احمد یا همان دکتر شجاع متاهل  و سه پسر قد و نیم قد داشت با اینکه خوابگاه گرفته بود اما با خانواده در داخل شهر دو اتاق اجاره کرده بود روز یا چه عرض کنم تا دو نصف شب بعضی اوقات با  ما درس میخواند و آخر شب به منزل با مکافات  میرفت زیرا آنموقع دانشگاه شهید باهنر بیرون شهر بود و تاکسی تلفنی و این جور چیزها هنوز باب نشده بود. معلم بود و هفته ای دوازده ساعت هم کلاس مدرسه میرفت از آن بچه های با صفای روستا بی غل و غش و با پشتکار عالی  درس میخواند و شوخی های ما را که هر روز متنوع تر میشد تحمل میکرد و ساعت دو که از خوابگاه میرفت هفت دوباره خوابگاه بود و اولین جمله بعد از ورود با سر و صدا به اتاق علی مساله را حل کردی؟ و من میگفتم احمد جان تا نماز صبح که حل نشد حالا برو کتری را روی گاز بگذار.  اما استاد رامتین گلبانگ موجود عجیبی بود مهندسی کامپیوتر سخت افزار شیراز را تمام کرده بود و مجرد و با عشق به ریاضیات  این رشته را انتخاب کرده بود. هر نوع کتابی را خوانده بود روز اول که دیدمش روی ساعد دست چپش پر رنگ نوشته بود مامان من خوشبخت شدم. بی اختیار یاد فیلم دستفروش مخملباف افتادم و دیالوگ ماندگار مامان من خوشبخت شدم. بعد از آشنایی دیدم اتفاقا  مخملباف را میشناسد و بخاطر همین تاثیرگذار بودن این فیلم آن را روی دستش نوشته است.  تازه فهمیدیم سه تار میزند و وقتی اسم محمد فیروزی که برای شجریان عود مینوازد را به عنوان استاد خویش آورد و گفت که سه تارش را آقای تجویدی برایش خریده است تازه فهمیدم که او آدم حسابی است و فرصتی است برای یادگیری و تکمیل دانسته ها. شاعر بود و چه جور شعر میگفت.
این چنین خسته چرا
مست و پر بسته چرا
.... ادامه دارد


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

<      1   2      

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
55
:: بازدید دیروز ::
45
:: کل بازدیدها ::
356764

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::