سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 1:24 عصر سه شنبه 89/1/24

به نام خدا
دوستان گرامی سلام و  عرض تبریک فرارسیدن سال 89. امیدوارم که این سال برای همه ی مردم ایران زمین همراه با دل خوش باشد. هر سال که روز اول فروردین اتفاق می افتد به عیدی آملا عباس می رویم. در لهجه ده ما به کسی که با سواد و قولی بزرگتر باشد آملا می گویند. بیشتر اوقات برادر های بزرگ نیز توسط برادرهای کوچک آملا خطاب می شوند. عموم خدا بیامرز  آقام را به همین نام صدا می کردو فرزندانش نیز به تبعیت از پدر به ایشان آملا می گفتند. آملا عباس همکار سالیان دیرین آقام خدا بیامرز بود سواد مکتب خانه ای جالبی داشت و قرآن  را بسیار روان می خواند و در جلسات هفتگی قرآن قره بنیادی های مقیم اراک  حضور چشمگیر داشت و اصلا سر خیر همین جلسه قرآن قره بنیادی ها پسر بزرگش رمضان حسنی است. پدر خدابیامرزش حاج رضا با بی بی خدیجه  خدا بیامرز پسر عمو بودند به همین جهت به طریقی فامیل نیز بودیم. بسیار آدم دهن گرمی بود و لطایف زیاد بلد بود و متلک هایش زبانزد خاص و عام بود. یک بار در سال 66 برای کاسبی سفری با هم به شهر یاسوج داشتیم و در این سفر چقدر ما را هر شب می خنداند و اصلا نفهمیدیم این دوره چگونه گذشت. بسیار رفیق بود و قدر رفاقت می فهمید. یک سال که پدر دستش خالی بود و سرمایه ای نداشت کسی با او به این مسافرت ها بخاطر نداشتن سرمایه نمی رفت اما یک روز آملا عباس در خانه امان را زد و دستگیر آقام شد و خدا کمک کرد اتفاقا کاسبی خوبی نیز کردند. تقریبا سالها با آقام بود. از دوران کار در مزرعه های روستا تا مهاجرت به اراک و رفتن به این شغل دوره گردی. 8 سال بود که آقام رفته بود و ما بخاطر دلبستگی به پدر همیشه اول فروردین اولین عیدی آملا عباس، که امسال نیز چنین کردیم و نزدیک ظهر به خانه اشان رفتیم. به مسجد رفته بود برای نماز ظهر.  عصر با فرزندان و خانواده و عروس هایش به عیدی مادرم آمدند دوباره نشستیم و جوک های جدید را گفتیم و خندیدیم. شب جمعه اول سال به بهشت زهرا رفته بود و شاید سر قبر آقام رفیق سالهای دورش. برای عبور از بهشت زهرا با پرایدی تصادف کرده بود و به علیت خونریزی زیاد دعوت حق را لبیک گفت و عید دوباره سیاه شد. تازه سیگار را ترک کرده بود و خدابیامرز سرحال بود. پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ....
یا حق

¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
14
:: بازدید دیروز ::
38
:: کل بازدیدها ::
357744

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::