سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 4:50 صبح جمعه 87/7/26

کل و من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام

خیلی عجیب است، یکی از دانشجویانم درخواست کرد که از جنگ بنویسم و من شروع کردم و برای من جنگ و ابراهیم ها خیلی به هم گره خورده اند. ابراهیم نظری پسر عمویم بخاطر مظلومیت در رفتار و چهره.  ابراهیم همت به خاطر شجاعت و جسارتش در رفتن 4 بار کربلا و ابراهیم حاتمی کیا بخاطر فیلم های جنگی اش مخصوصا دیده بان که بسیار نزدیک به زندگی پسر عمویم یعنی همین ابراهیم نظری. همه چیز امشب عجیب است و نشانه. فیلم دعوت را دیدم از ابراهیم حاتمی کیا و داشتم از ابراهیم خودمان می گفتم که خبری امد که بعدا آن را می گویم.
تا به تهران وارد شدم عمو علی مرا برداشت و یکراست به سردخانه تهران رفتیم که موشکباران کلیه شیشه هایش را شکسته بود. من و آقام خدابیامرز و مصطفی برادرم و حاج کریم پدر ابراهیم و عمو علی. عمو علی می گفت لشگر یزدی ها دیده بان نداشته و ابراهیم که حتی پلاکهایش را تحویل داده برای برگشت به تهران بخاطر رسیدن به سال تحویل در کنار خانواده،  دو روز مانده به عید به عنوان دیده بان با خود می برند و 13 روز بعد توپ مستقیم در شاخ شمیران خورده. می گفت چندین روز در کرمانشاه در بین جنازه ها می گشته تا او را پیدا کرده  می گفت خوب جنازه را ببینید می خواهم شما نیز تایید کنید که جسد خودش است. جنازه را از یخچال مستطیلی بیرون آوردند، به سرو صورت می زدیم و او را بیرون کشیدند. تکه بزرگی از صورتش کنده شده بود و دهان و بینی و چشمها نبودندو فقط یکی از ابروها بود و پیشانی و موها. یک پا از قسمت بالای ران نیامده بود و یک دست از مچ قطع شده بود. استخوان فکش بیرون زده بود و مثل اینکه همه صورتش دهان سوخته شده ی   باز  بود. وقتی خوب به پیشانی و آن ابروی باقیمانده نگاه کردم خودش بود. مخصوصا به دست بزرگ باقیمانده که نگاه می کردم و یاد کشتی گرفتن ها می افتادم به یقین صد در صدی رسیدم.   حاج کریم فقط می گفت، فرمانده سپاه! فرمانده سپاه! در آن طرف ها مردم می خواستند جنازه شهدای موشکباران را تحویل بگیرند و چه قشقرقی به پا بود. تابوت کوچکی روی زمین بود که رویش نوشته بودند محمود و برادرش که سرباز بود چنان نعره می زد که نگو و نپرس از بی قرای او دیدم حاج کریم دیگر گریه نمی کند و جوان تکه تکه شده ی خویش را فراموش کرده  و فقط هاج و واج دارد ناله های سرباز را مشاهده می کند.  در تابوت را بستند و یک پرچم دور آن پیچیدند و کسی با خط خوش روی آن نوشت شهید ابراهیم نظری! بخاطر شغل عمو علی و کار در کیهان جنازه با شکوه  تمام دفن شد و تمام مراسم بصورت 16 میلیمتری فیلمبرداری شد که من هیچوقت فیلمش را ندیدم.

ساعت 20 و 30 که از سینما خارج شدیدم شهناز گفت علی حاج کریم سکته مغری کرده و ساعت 17 به ابراهیم پیوسته  و برای همیشه رنج هستی را به فراموشی سپرده است. این ها نشانه است. اینکه شروع کردم از جنگ بنویسم و ذهنم معطوف خانه ی عمویم شد و حالا که او این دیار را ترک گفته. بعد از شهادت ابراهیم دیگر نتوانستم خانه عمویم بروم زیرا یک بار که رفتم  زن عمویم لباس های ابراهیم یعنی لباس پاسداری اش را آورد و آنقدر گریه کرد و روی لباس ها افتاد که نزدیک بود از حال برود.  شاید مرا که می بیند یاد ابراهیم می افتد. بخاطر اینکه او زجر نکشد در این بیست سال فقط 2 بار به خانه عمویم رفته ام! که خوشبختانه بار دومش خانه نبوده. از عروج حاج شکری 75 روز می گذرد حالا حاج کریم نیز همچو او و پدرم در شب جمعه به دیار باقی شتافته است. با همه ی سختی ها برای مجلس ختم حاج شکری به قره بنیاد آمد و آخرین عکسها را شهناز ازش گرفت شاید او نیز می دانست ممکن است دیگر نباشد!

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
7
:: بازدید دیروز ::
54
:: کل بازدیدها ::
357970

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::