سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 1:43 عصر دوشنبه 95/5/25

بنام خدا

توی شهر کاسبی می کردم و معمولا آدامس  میفروختم  آدامس خروس و آدامس هدهد. خروس برای  شهری ها و هدهد برای دهاتی ها.  یک بسته آدامس هدهد شصت تایی را شش تومان از مغازه آقای عطار پور خدابیامرز میخریدیم هر روز اول صبح ساعت هفت مغازه اش را با خواندن سوره توحید آغاز میکرد و تا قل و هولایش  تمام میشد و کرکره مغازه اش در اول بازار با بالا میرفت شش تومان روی میز آهنی اش میگذاشتم و میگفتم یک بسته هدهد. او هم بسم الله  میگفت و دشت اول صبح را از دست پسرک لاعزی چون من دریافت میکرد. این کار هر روزه ام بود. تمام ساعت حرکت مینی بوس های دهاتها را در کوچه مرغی ها از بر داشتم و قبل از حرکت هر ماشین ده بداخل اتوبوس یا مینی بوس  میرفتم و آدامسهای خود را به عنوان آخرین سوغات پیرزنها  به آنها میفروختم و آنهایی که چیزی برای سوغات  نخریده بودند مشتری هایم بودند و معمولا کار و کاسبی ام خوب بود و برای هر بسته سه الی چهار تومان عایدی داشتم. 
آخوندی را میدیدم که حوالی ساعت  یازده به اول خیابان حصار می آمد و از نانوایی  سنگکی آنجا یک عدد سنگک میگرفت و مردم برای دیدن پیرمرد و دست بوسی بال بال میزدند و او به کسی اجازه این دست بوسی را نمیداد.  مرد نانوا معمولا میخواست به او بدون نوبت نان بدهد ولی او اجازه نمیداد. بعد از گرفتن نان از خیابان پهلوی که الان خیابان امام شده از جلوی مسجد قدس که قبلا بستنی فروشی نوبخت بود او وارد بازار میشد. تا وارد بازار میشد   مردم همه کرکره مغازه اشان را می بستند و به احترام او بیرون می آمدند و دست به سینه عرض ادب می کردند و حاج آقا به مردم میگفت مغازه هایتان را نبندید به کارتان برسید بخدا راضی نیستم و مردم پشت سر او براه می افتادند و فوج جمعیت بود و رفتن به مسجد آ اکبر در انتهای محسنی و جا و راه نبود برای گذاردن نماز ظهر و عصر به امامت ایشان. و این کار هر روزه ایشان و فوج جمعیت هر روزه. بعد فهمیدم که او عارف بزرگ شهر حضرت آیه اله امامی خوانساری رضوان اله علیه بود و اراکی ها او را آیه اله امامی میگفتند.  عطا مهاجرانی در کتاب میناگران این واقعه را از دید خودش به تصویر کشیده است. آیه اله امامی در سال 59 دار فانی را وداع گفت و مزار او الان در وسط بهشت زهرا است و به گونه ای است که همه خیابانهای بهشت زهرا به سمت مقبره او ختم میشود. یک مرکز ثقل برای بهشت زهرا. میگفت قرآن چهار مرحله فهم دارد. اول کلمات است که مخصوص عوام است و چون عوام زیاد هستند اکثر قرآن کریم را کلمات تشکیل میدهند دویم حقایق که مخصوص خواص است و سوم دقایق که مخصوص اولیا خواست و چهارم لطایف البته اگر اشتباه  نکنم  که مخصوص پیامبرانند  و فقط آنها آن را میفهمند. خدا این مرد بزرگ را قرین رحمت کند


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:16 عصر یکشنبه 95/5/3

من احمد شاملو را خیلی دیر شناختم. راستش اصلا در ادبیات مهارتی نداشتم. البته علاقمند بودم و هستم اما از این که شاعری بنام شاملو داریم خبر نداشتم تا دانشجوی کرمان شدم در دوره ارشد و با رامتین گلبانگ  هم اتاقی شدم. رامتین شاگرد استاد محمد  فیروزی بود که معمولا در کارهای استاد شجریان نوازنده عود است. او در حد یک استاد موسیقی در نواختن سه تار مهارت داشت و بسیار اهل مطالعه بود و حافظه قوی و از بر داشتن شعرهای  طولانی او را ممتازتر  کرده بود. آقای افشین به او لقب استاد داده بود و چنان این نام فراگیر شده بود که اساتید گروه ریاضی دانشگاه کرمان او  را استاد صدا می کردند. در همان نیمسال  اول یک شب که از درس و بحث و کلاس و مخصوصا قضایای  سخت آنالیز حقیقی  خسته شده بودیم رامتین شروع به خواندن شعر ساعت پنج عصر از فدریکو  گارسیا لورکا نمود.

زخم و مرگ
              در ساعت پنج عصر.
درست ساعت پنج عصر بود.
پسری پارچه‌ی سفید را آورد
                    در ساعت پنج عصر
سبدی آهک، از پیش آماده
                     در ساعت پنج عصر
باقی همه مرگ بود و تنها مرگ
                      در ساعت پنج عصر
باد با خود برد تکه‌های پنبه را هر سوی
                     در ساعت پنج عصر
و زنگار، بذرِ نیکل و بذرِ بلور افشاند
                    در ساعت پنج عصر .
اینک ستیزِ یوز و کبوتر
                    در ساعت پنج عصر .
رانی با شاخی مصیبت‌بار
                    در ساعت پنج عصر .
ناقوس‌های دود و زرنیخ
                    در ساعت پنج عصر .
کرنای سوگ و نوحه را آغاز کردند
                    در ساعت پنج عصر .
در هر کنار کوچه، دسته‌های خاموشی
                    در ساعت پنج عصر .
و گاو نر، تنها دلِ برپای مانده
                    در ساعت پنج عصر ..........

غایب از نظر

نه گاو نرت باز می‌شناسد نه انجیربُن
نه اسبان نه مورچه‌گان خانه‌ات.
نه کودک بازت می‌شناسد نه شب
چراکه تو دیگر مُرده‌ای.

نه صُلب سنگ بازت می‌شناسد
نه اطلس سیاهی که در آن تجزیه می‌شوی.
حتا خاطره‌ی خاموش تو نیز دیگر بازت نمی‌شناسد
چراکه تو دیگر مُرده‌ای.

چراکه تو دیگر مُرده‌ای
همچون تمامی مرده‌گان زمین.
همچون همه آن مرده‌گان که فراموش می‌شوند
زیر پشته‌یی از آتشزنه‌های خاموش.

هیچ‌کس بازت نمی‌شناسد، نه. اما من  تو را می‌سرایم
برای بعدها می‌سرایم چهره‌ی تو را لطف تو را
کمالِ پخته‌گیِ معرفتت را
اشتهای تو را به مرگ و طعمِ دهان مرگ را
و اندوهی را که در ژرفای شادخوییِ تو بود.

زادنش به دیر خواهد انجامید ـ خود اگر زاده تواند شد ـ
آندلسی مردی چنین صافی، چنین سرشار از حوادث.
نجابتت را خواهم سرود با کلماتی که می‌مویند
و نسیمی اندوهگن را که به زیتون‌زاران می‌گذرد به خاطر می‌آورم.

.....

که استاد توضیح داد این شعر را لورکا در مدح دوست گاوبازش  ایگناسیو  سروده است که توسط گاو نری در اسپانیا کشته شده است.
خلاصه این شد سبب آشنایی من و شاملو که این شعر را به زیبایی ترجمه کرده است. در روسیه دوستی داشتم بنام ولادیمیر  از پدری اهل اکوادر و مادری روس تبار روزی از او که هم روس بود و هم اسپانیایی خواستم این شعر ساعت پنج عصر را به اسپانیایی بخواند که متاسفانه  ایشان اصلا لورکا را نمی شناخت و حسرت این شعر به زبان اسپانیایی  در دلمان ماند که ماند.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
45
:: بازدید دیروز ::
72
:: کل بازدیدها ::
358140

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::