سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 7:42 عصر جمعه 88/2/11

بنام خداوند ناهید و مهر

من حمید مصدق را خیلی دیر شناختم. گزینه اشعارش را که انتشارات مروارید چاپ کرده بود بر حسب عادت خریده بودم، اما هیچوقت با دقت آن را نخوانده بودم تا اینکه یک روز در زمان ادامه تحصیل در اواخر سال 82 در شهر مسکو در اوایل سرمای شدید ماه مارس  از فرط خستگی از فشار درس ها با بنده خدایی اهل تهران به چت نوشتاری نشستم. احساس کردم که دیوان همه شعرا را از حفظ دارد. شعر سیب را از حمید مصدق نوشت و آتش این سیب مرا از مسکو به روستایمان قره بنیاد کشاند.  یاد دارم که ده ما باغ اربابی بزرگی داشت که مالک ان مرحوم حاج الماس بود. خانه ما در قسمت جنوب باغ قرار داشت و دیوارهای باغ چینه های گلی بلندی بودند که نمی توانستیم از آن بالا برویم. اصلا آرزوی دیدن و گشت زدن در خیابان های منظم  باغ برایمان از محالات شده بود و فقط وصف آن را از فامیل های ارباب شنیده بودیم. درخت های  بلند گردو که شاخه های آن از چینه ها بیرون زده بودند عجب به دل می نشست. مدرسه اقبال آشتیانی قره بنیاد در روبروی آن قرار داشت و من ساعت های تفریح را بخاطر دیدن سر سبزی این باغ از بهار تا اواسط پاییز فراموش نمی کنم. می گفتند در درون ان از هر نوع  میوه ای درختی هست.  در اصلی باغ به میدان ده یا همان جا گله باز می شد که گاهگداری درون آن را دیده بودیم. اما از بخت خوش ما در قسمت جنوبی دریچه ای قرار داشت که پساب های  آبیاری از آن خارج می شد و آنقدری بود که تن نحیف و لاغر ما بچه های کلاس اولی   بتواند از آن عبور کند و  دزدکی وارد باغ شویم و از نزدیکترین درخت سیب نزدیک این دریچه،  سیبی بدزدیم. یک روز که شدیا هوس سیب کرده بودیم با داود پسر عمه ام وارد باغ شدیم و از زیر درخت هر یک سیبی برداشتیم و هنگام خروج دیدیم که غلام پسر حاج رحم خدا که از ما چند سالی بزرگتر بود در دریچه را گرفته و فریاد کنان مش خدارحم خدابیامرز را با فریاد صدا می کند. چند لحظه بعد مش خدا رحم رسید و با ترکه ای ادبمان کرد...
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
 و غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالها هست که در گوش من آرام، آرام

خش خش گام تو تکرار کنان،
می دهد آزارم

و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا،
خانه کوچک ما
سیب نداشت.

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
17
:: بازدید دیروز ::
60
:: کل بازدیدها ::
358040

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::