سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 8:11 عصر شنبه 92/5/5

بنام خدا

سلام دوستان خوب. 27 سال پیش در گرمای تابستان در محله باغشاه در کارخانه نخ ریسی سنتی آقای رمضانی مشغول به کار بودم. سال دوم دانشگاه را تمام کرده بودم  و تابستان فرصتی بود تا خرج تحصیل سال بعد را بدست آورم. برادرانم نیز همرام بودند. مصطفی و فرهاد. ناگاه صدای غرش هواپیماها به گوش رسید و هواپیماهای عراقی یکی پس از دیگری به روی کارخانجات شیرجه می رفتند و راکت‌‌هایشان را خالی می کردند. صدای لرزش زمین و لرزش دلهامان که هر کس را بگویی در این شهر کارگری، عزیزی را در کارخانجات مشغول بکار داشت. یکی از هواپیماها شیرجه‌ای بسمت ضد هوایی ته خیابان امام انجام داد و چون آن ضدهوایی شلیکی نداشت از حمله نیز در امان ماند. تنها تیربار داخل سپاه مشغول شلیک بود که آن نیز کاری از پیش نبرد و عراقی‌ها اراک را بخاک و خون کشیدند و گریختند! چند وقت پیش از این واقغه  رادیو بغداد تهدید کرده بود که ماشین سازی نازی نازی پل می سازی!!   کار را تعطیل کردیم و بسمت بیمارستان ولیعصر روان شدیم و همه این‌کار را کردند. زخمی‌ها یکی پس از دیگری به بیمارستان می رسیدند. اشک و آه و ناله بود که به آسمان بود. نگران فرزندان خاله آسیه بودم. حبیب و نبی. حبیب جانباز 35 درصد که شنوایی‌اش را در سردشت تقدیم آب و خاک کرده بود حالا در قلب بمب باران یعنی کارخانه واگن سازی قرار داشت. تا خبر سلامت او و نبی رسید صد دفعه مردم و زنده شدم.  فکر کنم 39 نفر فقط واگن سازی شهید داد که نامرد عراقی صف حقوق را هدف گرفته بود! 6 نفر آذر آب شهید داد و آلومنییوم نیز تعداد شهدایش زیاد بود. ماشین سازی بعلت استحکام  از نوع روسی کمترین تلفات را داشت. هر وقت پنجم مرداد می شود برادرم مصطفی پیامکی می دهد که یاد شهدای کارگر گرامی باد و امروز با این پیامک از خواب بیدار شدم. یادشان گرامی. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:17 صبح دوشنبه 92/4/24

بنام خدا
سلام دوستان خوب. حلول ماه مبارک رمضان بر شما عزیزان مبارک باد. امیدوارم در این ماه فرصتی پیش بیاید که غبار گناه و آلودگی را از تن به عبادت و بندگی بزداییم. ماه رمضان از ماه‌های دوست داشتنی است. وقتی که آدم چند صباحی روزه می‌گیرد بابت هر مسئله ساده‌ای اشکش سرازیر می شود. اصلا آدم دل نازک‌تر می شود. برایم در وقت افطار و سحر دعا کنید. هر وقت دلمان شکست و اشک‌هایمان بر روی گونه آبر‌اهی را باز کرد برای یکدیگر دعا کنیم.

بالاخره کار دولت احمدی نژاد چند روز دیگر به پایان می رسد و آقای روحانی با دولت جدید سکان اجرایی کشور را بدست خواهد گرفت. در باره این‌که دولت آقای احمدی‌نژاد موفق بوده یا نه حرف و حدیث بسیار است. می توان گفت از منفی بی‌نهایت تا مثبت بی‌نهایت ما نقد و تحلیل داریم. روزنامه کیهان و صدا و سیما آن را خدمت‌گزارترین دولت تاریخ می‌خوانند و از این طرف روزنامه های اصلاح‌طلب انتقادهای جدی دارند.  اما من به عنوان یک عضو هیات علمی گروه ریاضی برای خودم شاخص های را  دارم که با استفاده از ان فارغ ار حب و بغض بتوانم به تحلیل دولت احمدی نژاد بپردازم. من ابتدا  به بحث اقتصادی می پردازم و بعد به مسائل فرهنگی.

 از نظر اقتصادی چیزی نزدیک به 700 میلیارد دلار ماحصل فروش نفت این دولت است که کمی بیش از 60 درصد فروش نفت تاریخ این مرز و بوم از زمان مظفرالدین شاه تا کنون است. از صندوق ذخیره ارزی که اقای خاتمی تحویل این دولت داده مبلغی بین 15 الی 30 میلیارد دلار نیز تقدیم آقای احمدی نژاد شده است. آیا این دولت توانسته تعداد‌کارخانه های این مملکت را دو برابر کند؟ آیا توانسته تعداد شاغلان این آب و خاک را دو برابر کند؟ آیا توانسته تولید ناخالص ملی را دو برابر کند؟ آیا توانسته تورم را نصف کند؟ آیا توانسته سود بانکی را کاهش دهد. می توان هزاران شاخص را اینجا ردیف کرد و به تحلیل آن پرداخت. اما خدا و پیغمبری انچه که در این باره می توان گفت علی رغم تبلیغات وسیع شاخص قابل دفاع برای عملکرد دولت زیاد در دسترس نیست. سید محمد خاتمی گوشت را چهار هزار و چهارصد تومان تحویل این دولت داد و حالا روحانی با بیش از سی هزار تومان دارد تحویل می گیرد! آقای دکتر نیلی متوسط تولید شغل  از سال 85 تا نود را 14000 شغل در سال اعلام می کند و آفایان دولت ادعای تولید میلیون‌ها شغل را دارند. واقعیت آنست که شغل در این مملکت زیاد نیست زیرا کار تولید بر روی مدار خودش قرار ندارد. در زمان سید محمد خاتمی در همین عسلویه روزی هفتاد‌هزار نفر کارت می زدند و الان به زور می‌توان گفت که 5000 نفر در حال کار هستند. متوسط تولید شغل آقای خاتمی با فروش نفت زیر 180 میلیارد دلار در 8 سال سالانه 700 هزار شغل بوده است!  فاز‌های نیمه تمام پارس جنوبی که باید همه آن‌ها راه‌اندازی می شد دل آدم را بدرد می‌آورد. وقتی که در همین حوزه حریف ناجوانمرد قطری 180 میلیارد دلار بیشتر از ما درحوزه مشترک برداشت نفت داشته و حالا با همین پول‌ها در سوریه و سایر جاها جولان می دهد. در حوزه نفتی مشترک ایران و عربستان حریف عرب بیش از 100 میلیارد دلار برداشت داشته و تازه با برداشت بیشتر طرف مقابل، جاذبه زمین هم با کمک آنها خواهد رفت و سرمایه این مملکت مفت به چنگ بیگانگان عربی می افتد. حتی در حوزه مشترک با عراق هم آن‌ها بیش از ما برداشت دارند. نمی دانم چرا کسی بررسی نمی کند که چرا شرکتی که با 100 هزار تومان سرمایه اولیه احداث شده است بعد از 17 روز از تاسیس خویش 5 میلیارد دلار پروژه از پارس جنوبی تحویل می گیرد و حالا فقط 30 درصد آن را انجام داده و کسی به او کاری ندارد (روزنامه شرق زمان انتخابات امسال). وقتی آقای خاتمی دولت را تحویل داد دون پایه ترین کارمندان و کارگران با وام‌های دیافتی خودرو تحویل گرفتند و خیلی‌ها ماشین دار شدند. الان یک کارمند چند سال باید پس انداز کند تا بتواند یک پراید 17 میلیونی بخرد!!. ادامه دارد. یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:35 صبح دوشنبه 92/4/17

بنام خدا

چند وقت پیش جناب آقای مصطفی کاظمی از بازماندگان خط ایثار و شهادت یک نسخه از اولین کتاب خویش را  که بازنویسی خاطرات فتح قله شیاکوه است، از طریق برادرم مرتضی بدستم رساند و البته از طرف خویش آن را امضاء کرده بود و به بنده نیز اظهار لطف بسیار نموده بود. من کتاب را شروع کردم و در کمتر از یک هفته آن را به انتها رساندم.  خواندن خاطرات جنگ برای کسانی که آن دوره ها را گذرانده‌اند حالت خاصی دارد.  یک بازگشت به گذشته! و یک مرور دوران پر فراز و نشیب جنگ! نمی دانم یادتان هست فیلم سفر به چزابه رسول ملاقلی‌پور خدا بیامرز را؟ در یک سکانس قهرمان فیلم (فرهاد اصلانی) با موبایل به خاطرات خود و به جبهه می رود. یکی از شهدا می پرسد این تلفن است و قهرمان فیلم می گوید آری و او شماره منزل خود را در زیر رگبارهای دشمن  می گیرد و در پشت تلفن به او گفته می شود که منزل شهید( اسم خودش)  را گرفته است! و او که هنوز زنده است می گوید این خراب است منزل شهید را گرفته!  این رفتن به خاطرات با وسایل امروزی را خیلی می پسندم.

قله شیاکوه برای اراکی‌ها نام آشنایی است. خیابانی در اراک به نام  فتح شیاکوه وجود دارد. که بچه‌های این شهر آن را آزاد کرده‌اند و افتخار این پیروزی بنام آنان ثبت است.  در کتاب آقای کاظمی خط سیر داستان خیلی روان جلو می رود. اعزام و آموزشی و رفتن به جبهه و رفتن به عملیات و بدست آوردن پیروزی و فتح قله شیا‌کو و بعد حراست از قله و دفع پاتک‌های پیاپی دشمن و شهید شدن سلسله‌وار جان برکفان و پرپر شدن گلهای این آب و خاک جهت حفظ و حراست از گوشه‌ای بسیار مهم از نظر نظامی!  برای مصطفی همین پیروزی و همین حفظ و حراست از قله استراتژیک همه امداد الهی است! او یک فرد مذهبی است و واقعا آدم احساس می کند از سر اخلاص و به قصد قربت قدم در راه بی بازگشت گداشته است. دروغی در نوشته‌اش نیست، تحلیل‌هایش بر اساس دید خودش است. وقتی از هنرمندان گله می کند که لحظه‌های ناب  جهاد و شهادت را به تصویر نکشیده‌اند نشان می دهد با فیلم سینما در دهه شصت دمخور نبوده وگرنه کیست که نداند حاتمی کیا در دیده‌بان و  مخصوصا مهاجر شهادت و سیر الی الله را با پرواز مهاجر به زیباترین حالت به تصویر کشیده است. رسول ملاقلی پور در پرواز در شب شهادت مهدی نریمان فرمانده گردان کمیل با لب تشنه و آهنگ سقای دشت کربلا ابوالفضل به تمام معنا به زیبایی فیلم گرفته است. حمید نژاد در هور در آتش عرفان و شهادت را به اوج می رساند. حتی باشو بیضایی لحظه‌های نابی از ایران دوستی و جنگ را کنار هم قرار داده است.  عجیب است که خاک سرخ را شاید ندیده است. به قول آقای دکتر اژه‌ای سریال خاک سرخ حاتمی کیا سند شرافت یک ملت است!

برای مصطفی جنگ همه‌اش نبرد با شیطان و دست نیاز به سوی خداست. به همین خاطر وقتی قرار است پایش قطع گردد دست نیاز و تمنا به‌سوی خدا دراز می‌شود و مگر  امکان دارد برای کسی که تمام وجودش نیاز شده‌است استجابت اتفاق نیفتد. او بخاطر دعا‌های خالصش از طرف حضرت حق مورد لطف قرار می گیرد و در دو معجزه‌ پیاپی سلامتی اش را باز می یابد تا دوباره قدم در راه بگدارد. او یک کوه‌نورد است و همین کوهنوردی‌اش باعث زنده ماندنش می‌شود. کسی که با کوه انس می گیرد کوه بالهای حراستش را برای او باز می کند و او را از بلایا حفظ می کند. عکس های آخر  بر فراز آرارات و کلیمانجارو معجزه‌ شفا یافتن جانبازی است که دعاهایش به تیر اجابت خورده است.   رساندن انتهای کتابش به دیدار با بنیانگذار جمهوری اسلامی هوشمندانه انتخاب شده و به زیبایی سرگذشتش افزده است. فقط ندانستم چرا نام این کتاب صخره‌های خاموش است که اگر صخره‌های خونین یا صخره های آسمانی بود شاید بهتر بود که از آن صخره‌‌ها تعداد زیای در حدود هفتاد جوان برومند راه بسوی آسمان گشودند. به امید خواندن ادامه خاطرات او. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:48 صبح پنج شنبه 92/3/30

بنام خدا

سلام دوستان خوب. تبریک به همه شما بخاطر حضور در پای صندوق‌ها و تبریک به اصلاح‌طلبان که در این دوره انتخاباتی بسیار هوشمندانه عمل کردند و شد آن‌که باید شود. به هر صورت دولت آقای روحانی تشکیل خواهد شد و زمزمه برداشتن تحریم‌ها و رساندن مملکت به جاده اعتدال آغاز شده و امیدوارم که همه کمک کنند تا مملکت دچار افراط و تفریط نگردد. خدا را شکر که چنین اتفاقی پیش آمد. باید بگویم اگرچه یک اصولگرای معتدل به ریاست جمهوری رسیده اما کاری که عارف و اصلاح‌طلبان به حمایت و هدایت هاشمی و خاتمی کردند در تاریخ ماندگار خواهد شد. می توانست عارف بماند و روحانی و قالیباف به دور دوم بروند و بعدش روحانی انتخاب شود، آنوقت اصلاح طلبان هم لقب شکست خورده این انتخابات را یدک می کشیدند. عارف رفت و اخلاقی رفت و نشان داد از سلامت نفس بسیار خوبی برخوردار است و چقدر به ایران و این سرزمین عزیز مادری علاقمند است، حالا چه در کابینه باشد یا نباشد و یا معاون اول شود یا نشود اما این رفتن نامش را در تاریخ بیشتر از 8 سال خدمت در دولت خاتمی در تاریخ زنده می کند. برای من دکتر عارف نماد کار و تلاش در سکوت بوده است و هیچوقت حتی در دوران معاون اولی چیز زیادی از وی نشنیده بودم اما در این دوران انتخابات و مخصوصا مناظره آخری بسیار توانا جلوه کرد و شجاعتش در نقد و اخلاقش در سیاست ماندگار شد. 
حسن روحانی نشان داد که باهوش است و مناظره را بخوبی می شناسد و بسیار فرصت طلب است در مناظره تا از دهن قالیباف در آمد که شما مخالف تجمع دفتر تحکیم وحدت بودید تیر آخر را به قالیباف شلیک کرد و گازانبر هم از کلماتی شد که پایش به سیاست باز شد و مطمئنم که قالیباف از باز کردن این باب بعدا پشیمان شده است. روحانی فرصت را غنیمت شمرد و فقط با چهار کلمه رای اصلاح‌طلبان را به سبد خویش واریز کرد، کاری که دکتر قالیباف دنبال آن بود و می خواست خود را طرفدار تجمع دفتر تحکیم وحدت و دانشجویان زخم خورده در 18 تیر نشان دهد!
علی اکبر ولایتی اما در این انتخابات در مناظره عالی عمل کرد و کاری با جلیلی کرد که واقعا دور از انتظار بود. به نظرم او نماد عقلانیت راست سنتی است و نقدش بر عملکرد تیم جلیلی همان بود که روحانی می خواست. من قبلا در دوران دانشجویی در مسجد دانشگاه علم و صنعت پای صحبت هایش نشسته بودم و از او خوشم می آمد. در دوم خرداد که در فیلم آقای ناطق نوری از او حمایت کرد از دستش ناراحت نشدم اما در این مناظره ها فهمیدم که دلش برای مملکت و ایران زیاد می سوزد. رفتن او به نزد ساراکوزی و بر هم زدن این مذاکره توسط تیم احمدی‌نژاد بدترین خاطره ای بود که شنیدم و خدا رحم کرد که اعتدال بالش را بر سیاست ایران گشوده است. ما به امید زنده ایم و بارها گفته‌ام که ناامیدی کفر است. یا حق 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:8 صبح چهارشنبه 92/3/15

بنام خدا

سلام دوستان گرامی
هفته دیگر این ماراتن انتخابات هم به انتها خواهد رسید و اگرچه اوضاع مشارکت بهتر از قبل شده اما هستند کسانی که باز در ساز عدم مشارکت می دمند و اعتقاد دارند که رای ها شمارش نخواهد شد و شما بیخودی دارید به پای صندوق رای می روید و رای خویش را حرام می کنید. مخصوصا با رد صلاحیت بسیار دور از انتظار هاشمی در ریاست جمهوری  و اصلاح‌طلبان در شورای شهر این فکر را مطرح می کنند که رفتن در پای صندوق رای کاری است عبث و بیهوده!! دیشب که با یکی سر این مسئله بگو مگو داشتیم این نکته را مطرح کرد که در انتخابات مجلس ششم که از صبح تا 10 شب تمام حوزه‌ها جای سوزن انداختن نبود چطور نفر اول شهرستان اراک 64هزار رای آورد ولی در انتخابات مجلس قبلی که واقعا خلوتی محسوسی هویدا بود چگونه می توان باور کرد که آقای آصفری 85هزار رای آورده باشد!! من فقط به این نکته بسنده کردم که گیریم که چنان باشد و رقیب حاضر نباشد حتی یک کرسی از کرسی‌ها شورای شهر را به اصلاح‌طلبان واگذارد اما ماهواره‌هایشان از بالا در حال رصد پای صندوق‌ها هستند، اگر خلوت باشد دندان طمع هجوم به این آب و خاک تیز می شود. اصلا این فشار اقتصادی  که تشدید شد شاید یکی از علل آن خلوت بودن صندوق رای مجلس  بود. پس اگر رای هم نمی دهی و معترض هستی اقلا زحمت نیم‌ساعت سر صف ایستادن و تا پای صندوق رفتن و رای ندادن و  بر گشتن را برای حفظ تمامیت ارضی بر خودت هموار نما که فعلا از شر خارجی ها در امان باشیم تا بعد!
نکته بعد ابن که  تعدد کاندیداها در هر دو جناح تردیدهایی را برای آنها رقم زده است. از طرف اصولگرایان 4 نفر رقابت تنگاتنگی دارند و رسیدن به اجماع در باره آنها به ایثاری نیاز دارد که ظاهرا در قامت کسی وجود ندارد. چه آن‌ها اجماع کنند یا نکنند یکی از آن‌ها مسافر دوره دوم انتخابات است.  در بین اصلاح‌طلبان هم عارف و روحانی در رقابت تنگاتنگی قرار دارند و باید کسی مثل خاتمی یا هاشمی واسطه شود و یکی از این دو به نفع دیگری کنار برود. این که  یکی معاون اول دیگری شود از آن حرف‌های بیخود است. شاید اصلا سلایق یکسانی نداشته باشند. اما این ایثار و کنار رفتن برای ماندگاری اصلاحات لازم و ضروری است. اگر یکی از آن‌ها کنار روند در بدترین حالت یکی مسافر دوره دوم است و با موجی که از کاندیداتوری هاشمی آغاز شده و به بهت و حیرانی فرو رفته اگر از این بهت خارج شود در همان مرحله اول در صورت ائتلاف عارف و روحانی کار را تمام خواهد کرد! آیا چنین ایثاری یافت خواهد شد؟!! یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:8 عصر چهارشنبه 92/3/1

بنام خدا
سلام دوستان خوبم. شور و حال عجیبی به جامعه داده شده بود. آیت اله بالاخره در ثانیه‌های آخر خودش را به وزارت کشور رساند و شور و حال انتخاباتی کشور را فرا گرفت. کمتر کسی فکر می کرد که هاشمی که از دیرینه‌ترین مبارزان انقلاب است و 8 سال جنگ را فرماندهی کرده و 8 سال  دوران ساخت و ساز را پشت سر گذاشته و فعلا با حکم رهبری انقلاب رئیس مجمع تشخیص مصلحت است، حالا به هر بهانه‌ای نمی تواند نامزد ریاست جمهوری ایران باشد. شاید  او را می خواستند تا به بهانه رد کردن او آقای مشایی را نیز رد کنند!  البته از روز جمعه و خطبه‌ی خطیب آن پی بردم که کار تمام است و آیت اله تایید نخواهد شد. به هر صورت کاری است که اتفاق افتاده و بازگرداندن این آب به جوی صد البته مشکل است. با قانون موجود حتی جای اعتراض هم وجود ندارد و تنها می ماند حکم حکومتی که قبلا نیز در مورد دکتر معین و مهندس مهرعلیزاده مسبوق به سابقه بوده است. همه شرایط مملکت را می دانند و می دانند که دشمنان این مرز و بوم در کمینند تا این مملکت را همانند عراق یا سوریه کلنگی نمایند. ایران بزرگ است و بسیار بزرگ و این برای دشمنان همواره ترس و نگرانی ایجاد می کند و آن‌ها جز با تجزیه سرزمین مادری به کشور‌های ضعیف و کوچک به چیز دیگری راضی نمی شوند.  تنها راه چاره رساندن مردم به پای صندوق‌ها در 24 خرداد ماه است. همان کاری که در دوم خرداد 76 صورت گرفت و با آمدن خاتمی چنان رونق اقتصادی ایجاد شد که در طول تاریخ جزء برترین‌هاست! تولید سالیانه 600هزار شغل از سال 80 لغایت 85 جز با تدبیر  و تعامل با دنیای امروز و شعار و عمل عزت حکمت و مصلحت، مگر  صورت نگرفته است.   آیا با حذف هاشمی می توان امیدوار بود که این شور و شوقی که با آمدن او ایجادشده بود به یاس و ناامیدی و سرخوردگی مبدل نشود؟  8 کاندیدای موجود بعید است بتوانند انتخابات دو قطبی ایجاد کنند که لزوم کشیدن مردم به پای صندوق دو قطبی کردن انتخابات است.  نماینده اصلاح‌طلبان آقای دکتر عارف آن کاریزمای خاتمی ندارد و خاتمی که تمام قد در حمایت از هاشمی  ایستاده است، شاید در پشیبانی از معاون اول خود اطلاعیه‌ای هم ندهد که او نیز گیج و مبهوت این رد صلاحیت است! یک حس درونی به من می گوید که عده‌ای روی دکتر جلیلی کار را تمام کرده‌اند و احتمالا او را بر کرسی ریاست جمهوری خواهند رساند. امیدورام او چون احمدی نژاد نباشد که ابتدایش با تشویق و سلام و صلوات بود و آخرش با طعن و نفرین و.... یا حق.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:5 صبح چهارشنبه 92/1/28

بنام خدا
سلام دوستان خوبم. کمتر از دو ماه به انتخابات ریاست جمهوری داریم و اصلاح‌طلبان منتظر حضور سید محمد خاتمی در انتخابات هستند و او به شدت در تردید آمدن یا نیامدن بسر می برد. حالا که همه‌ی نظر سنجی‌های منصف چپ و راست او را از برنده‌ترین‌های این انتخابات می دانند او هنوز نمی تواند به این تردید خویش فائق آید که بیاید یا نیاید. اگر او نمی آید بیاید بخاطر اصلاح‌طلبان هم که شده عدم حضور قطعی خویش را اعلام کند تا در این فرصت کوتاه باقیمانده بشود برای کاندیدای جایگزین فکری کرد و او را لااقل به جامعه شناساند. اگرچه در این مدت بعید است بتوان فردی چون عارف را به مردم معرفی کرد. با کدام تریبون می‌توان در دل توده جا گرفت. آیا عارف وقت دارد این یک هزار شهر را سری بزند و برای هر کدام 20 دقیقه صحبت کند. ما 31 استان داریم و 50 روز به انتخابات و اگر آقای عارف بخواهد به 1000 شهر در عرض مثلا 40 روز( شاید تا آن روز تکلیف معین شده باشد) سری بزند باید روزی 25 شهر را سفر کند. که تقریبا غیر ممکن است. شاید او بتواند به مراکز استان‌ها سری بزند که به هیچ عنوان مراکز استان‌ها نمی توانند نماینده توده باشند. می ماند زمان انتخابات و استفاده از تریبون سیما که در این صورت او کسی نیست که بتواند در صحبت‌هایش موجی که لازم است برای رای گیری را ایجاد کند. پس در صورت عدم حضور خاتمی تقریبا اصلاح‌طلبان شانسی ندارند. و رقیب هم این را بخوبی می داند و به همین جهت است که هر روز یکی از سرمقالاتشان حمله به خاتمی است برای جلوگیری از حضور او!  اگر خاتمی از رد صلاحیت می ترسد باید به این مساله نیز فکر کند که اگر نیاید فردا عواقب نیامدن و مشکلات بجا مانده گریبان او را خواهدگرفت و همین‌هایی که هر روز به او حمله می کنند که نیاید باز به او حمله می کنند که چرا نیامدی و مردم را تنها گذاشتی حالا ما حرفی زدیم! پس تو هم در این شرایط بوجود آمده سهم داری و باز تقصیر بر گردنش است. من اگر بجای خاتمی می بودم با توکل بر خدا یک یا حق می گفتم و می آمدم. اگر رد صلاحیت  می شدم که دیگر مسئولیتی بر گردنم نخواهد بود و اگر تایید شدم بخاطر ایران و بخاطر مردم عزیزش کمر همت را می بستم و اقتصاد مملکت را با همت ایران دوستان و تکنوکرات‌های با سابقه نجات می دادم. با رای دادن خاتمی در انتخابات مجلس خاتمی گوشه‌ای از تردیدش را کنار گذاشته و امیدوارم که او به نتیجه قطعی برسد. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:18 عصر دوشنبه 92/1/19

بنام خدا

 

سلام دوستان خوبم. مقرر شده است در دانشگاه اراک یکی از شهیدان دفاع مقدس را دفن کنند. جوان 21 ساله‌ای از جبهه فکه که در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسیده است. دو تن از دانشجویانم که عضو بیسج دانشجویی هستند از من درخواست کرده‌اند که در  روز چهارشنبه این هفته سخنرانی 20 دقیقه‌ای در باب شهادت داشته باشم. نشستم و یک بار دیگر تمام خاطرات جنگ را که نوشته‌ام خواندم و مرور کردم این دوران را تا اگر خواستم خاطره‌ای بگویم آماده باشم. خوشحالم که آنها را نوشته‌ام و امیدوارم برای کسانی که آن را میخوانند مفید باشد.

توسط برادران ارتشی بازدشت شدم. نه کارت بسیجی داشتم و نه هیچ مدرکی و فقط تنهای کارت دانشجویی دانشگاه علم و صنعت همراهم بود که باعث شک بیشتر ارتشیان شد. فکر کردند که من از نیروهای منافقین هستم که برای شناسایی به آنجا آمده‌ام و هرچه قسم و آیه خوردم باور نکردند. گفتند فقط 100 متر به مرز میمک داری و اینجا چه می کنی. گفتم از نیروهای سپاه هستم از لشگر 11 امیرالمومنین. خلاصه داشتم عصبانی می شدم مخصوصا که یک ساعتی هم در یک اتاق بازداشتم کرده بودند. گفتم مرا به لشگر 11 ببرید اگر قبول نکردند در اختیار شمایم. از تحکم صحبتم معلوم بود که اصلا ترسی بدل ندارم. خلاصه با ماشین جیپی مرا به عقب بردند دیدم بیش از 12 کیلیومتر پیاده روی کرده‌ام. به مقر لشگر ارتشیان در پشت بانروشان منتقل شدم. مرا به مقر فرمانده بردند که در زیر درختی تختی درست کرده بود و با لباس آنکارد شده استراحت می کرد. مقداری با هم صحبت کردیم و فرمانده پیشنهاد مرا پذیرفت و گفت او را به لشگر 11 ببرید اگر شناسایی شد تحویلش دهید وگرنه برش گردانید. بعدش هم گفت کلی به نفعت شده وگرنه باید یک 12 کیلومتری پیاده برمی گشتی! به مقر لشگر 11 رسیدیم و در همان جلو در مرا شناختند و به سرگوهبان گفتند از بچه های خودمان است و من از او خداحافظی کردم و سرگروهبان برگشت. ساعت 12 ظهر با ماشین غذا خودم را به مقر جدید رساندم که فقط چند چادر بود و در نزدیکی مقر لشگر قرار داشت. معلوم بود از آن کارهای سرکاری کرده‌اند و اصلا ما هیچ نقشی در محافظت از مقر لشگر نداشتیم و فقط می خواستند مقداری ما مشغول باشیم. در چادری مستقر شدم. اینجا حتی یک نفر هم از بچه‌های آشنا نبودند با دو نفر حدود 40 ساله از خرم‌آباد لرستان هم چادر شدم. بسیار آدم‌های خوبی بودند. ناگهان هوار یکی بلند شد که زنبور قرمزی نیشش زده بود و پایش در عرض چند دقیقه به شدت متورم شد. با بیسیم با بچه های مقر اطلاع دادم و او را سریعا به بهداری منتقل کردن. چون منطقه بکری بود و پای هیچ ابوالبشری به آنجا نرسیده بود محل زندگی زنبور‌های درشت قرمز بود. تا شب چند نفر دیگر گزدیده شدند. تقاضای مربا کردیم که یک قوطی مربا بما دادند و قوطی حلبی مربایی را وسط قرار می دادیم و زنبورهای به داخل آن هجوم می بردند و با پلاستیک در آن را می گرفتیم و بداخل قوطی نفت می ریختیم و زنبورها می مردند. کارمان شده بود قتل عام زنبورها آنقدر از آن‌ها آنقدر کشتیم که مثل یک تپه کوچک زنبور مرده داشتیم. بعد از یکی دو روز معلوم بود که چند ساعتی یک زنبور پیدایش می شود و نسلشان منقرض شده. شب عاشورا بود و همه هوس نوحه‌ای و اشکی کرده بودند که از من خواستند نوحه‌ای بگویم و مقداری نیز نوحه گفتیم و قرار شد فردا برای مراسم روز عاشورا همگی به صالح آبادبرویم.
ادامه دارد 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:15 صبح جمعه 92/1/16

بنام خدا
دوستان گرامی سلام. سال نو یک بار دیگر بر شما مبارک. امیدوارم در این سال جدید تنتان سالم و دلتان شاد باشد. تعطیلات نوروزی هم به انتها رسید و آنطور که فکر می کردم به برنامه‌هایم نرسیدم اما خدا را شکر مسافرتی رفتیم و خستگی این شش ماه کار مداوم را از تن بدر کردیم.
خدا را صدهزار بار شکر که بالاخره در سال جدید اراک هم باران داشت. واقعا نگران شده بودم. در سایت ‌www.acuuweather.com میزان بارندگی را برای امروز جمعه 3 میلیمتر پیش‌بینی کرده بود که با این وضعی که من دیدم باید گفت که این پیش‌بینی‌ها هم خیلی وقت‌ها قابل اعتماد نیستند و امیدوارم که حداقل 10 میلیمتری باران باریده باشد. تا کنون اراک در سال آبی جاری 186 میلیمتر باران داشته و این نزدیک به 25 درصد کمتر از متوسط بارندگی هر سال است. با این وضع اگر باران جدی از این ببعد نبارد باید به شدت نگران شد. نمی دانم چرا خشکسالی چند سالی است که در این مملکت جا خوش کرده و حاضر نیست که دست از سر ما بردارد؟ بجز استان‌های آذربایجان و مازندران بقیه جاها کمتر از حد متوسط باران داشته‌اند. با اختلافی که بین دو استان یزد و اصفهان بر سر تقسیم آب زاینده رود آمد باید بگویم مسئله آب یکی از مهمترین مسائل کشور است. ای کاش از فروش بیش از 700 میلیارد دلار درآمد نفتی بخشی از آن برای خرید دستگاه‌های آب شیرین کن استفاده می شد تا خیالمان از این مسئله حداقل راحت باشد.  آخر کشوری که هم در شمالش و هم در جنوبش دریا وجود دارد که نباید مسئله آب داشته باشد. چند سال پیش که برای عمره مشرف شده بودم مشاهده کردم که عربستان یکی بار برای همیشه این مسئله را حل کرده و با خرید این دستگاه ها حالا کشوری است که ادعای صادرات گندم هم دارد و ما با این‌که یک بار جشن خودکفایی تولید گندم گرفته ایم باز محتاج گندم خارجی ها آن هم در سطح وسیع گشته‌ایم که یکی از علت‌های اصلی آن باید در مسئله خشکسالی و کمبود آب باشد.
بیایید برای باران دعا بخوانیم و از درگاه احدیت تقاضا کنیم که ما گنهکاران را مورد لطف و مرحمت خویش قرار دهد و برایمان باران بفرستد. آخر خودش می گوید که همه چیز را از آب زنده ساختیم. زنده بودن با باران و تداوم بارندگی است. یا حق 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:49 صبح یکشنبه 92/1/4

بنام خدا
سلام دوستان خوبم. سال نو بر شما مبارک. سال عجیب 91 هم به انتها رسید. نوشتم که برایم سال مرگ و میر عزیزان بود. با مردن مادر زن برادرم فکر کردم دیگر بعد از 29 اسفند اتفاق ناگواری نخواهد افتاد که روز اول فروردین 92 خبر رسید که پسر عموی خانمم در روز 30 اسفند در شهرستان میمه به علت تصادف دار فانی را وداع کرده و روز دوم عید باز سیاه پوشی و باز مجلس ختم و کفن و دفن و باز دیدن چهره های رنگ پریده باز دیدن لب های خشک شده و باز جیغ و ناله و باز دیدن ناله زنی که رو به جسد شوهرش می گوید که نامرد! حلالت نمی کنم چرا مرا تنها گذاشتی! چرا زودتر از من رفتی! باز دیدن اشک از چشمان کسانی که آدم فکر نمی کند آن ها هم می توانند گریه کنند! باز دیدن فردی پیرمرد که در غم بی شوهر شدن دخترش غش کرده است. باز دیدن کارگری افغانی که دارد خاک از گودال بر می دارد. باز نماز میت با پنج تکبیر در بین اشک و ناله و فریاد و باز جنازه ای بر روی دوش با گفتن جمله ی قسم به شرف و حرمت لااله الا الله!.

 امیر شهرجردی پسر خوبی بود اگرچه گرفتاری ها زیاد بود و این چند ساله زیاد یکدیگر را ندیده بودیم اما یاد شطرنج بازی با او در چند سال پیش مثل یک نوار ویدیو از جلوی رویم می گذشت. شیوه بازی اش را خوب به یاد دارم بر اثر اشتباهی که کرد  وزیرش را گرفتم و او بدون وزیر چه مقاومتی می کرد که بازی را واگذار نکند. کاش کمربند می بست تاسرش به ستون نیسان نخورد. آه کمربند تو چه داستان حقیقی هستی که کسی باورت ندارد. باز سری شکافته شده و صورتی در خون غلت می زند. باز یکی دیگر چون میلاد خواهرزاده ام به علت نبستن کمربند دنیا را به اهلش واگذار می کند. باز دختری کم سن و سال یتیم می شود و باز پدربزرگی بر خود می لرزد که باید یک نوه دیگر را سرپرستی کند و این احساس مسئولیت او مو را بر بدن آدم سیخ می کند. تو داستان عجیبی هستی کمربند نمی دانم چرا کسی تو را باور ندارد، اما من تو را باور می کنم این جنازه های فرق شکافته به من می گوید که تو هستی و در حال گرفتن قربانی هستی، آی، آقا،  عزیز.... تو را بخدا در زمان رانندگی حتما کمربندت را ببند! یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
2
:: بازدید دیروز ::
49
:: کل بازدیدها ::
359164

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::